مراجع عشق
مصدر آنها بهشت بود. هیچ گاه متکلّم وحده نبودند و البتّه مع الغیر هم نه، بلکه مع الله بودند. چون التقاء ساکنین محال بود از بین سکون در حوزه و سکون در شهر، فتح را برگزیدند. فعل بودند که هم معنا داشتند و هم زمان، ولی هیچ گاه افعال ناقصه نشدند. حروف مشبهة بالفعل که هیچ، میتوان گفت افعال مقاربه بودند؛ چون قرب خدا را برگزیدند.
هیچ گاه حاضر نشدند "لن" که نفی ابد میکند بر سر آنان خراب شود. زندگی ابدی را برگزیدند. حالشان حال خوشی بود. به حروف جر محل نمیگذاشتند. از دنیا منصرف بودند ولی وقتی جبهه میرفتند غیر منصرف میشدند تا شهادت.
معرب نبودند که با عوامل مختلف رنگ عوض کنند؛ بلکه مبنی بودند آن هم مبنی بر فتح. ازحروف استفهام خیلی استفاده میکردند. عَلَم بودند.در"ضَرَبَ زیدٌ عمروا" نه با زید میانة خوبی داشتند نه با عمرو، چون یکی همیشه ظالم بود و یکی همیشه مظلوم.
مسأله زنبوریه[1] باعث نشد مثل زنبور به دیگران نیش بزنند. در هدایه، هدایت شدند و با صمدیه، عبدالصّمد. گاهی احتیاط را در ترک احتیاط میدانستند. مکررّات مدرّس افغانی را بر نتابیدند.
از میان کتابهای مختلف شرح لمعه، جهاد را برگزیدند. سَبق و رِمایه را که خواندند درمیدان جنگ از دیگران سبقت گرفتند"و ما رَمَیتَ اذ رَمَیتَ" را در جبهه به کار بستند. قاعدة یَد، آن ها را از داشتن دست بی نیاز کرده بود. از سُوق المسلمین فراری بودند و دوکوهه، سُوق المسلمین آنها بود. رؤیت هلالشان در شبهای عملیات بود که یک جا شهریه و مرحمتیشان را از مهدی فاطمه دریافت میکردند.
شب عملیات عمامهها به سر نمیبستند و لباس جُندیّ را خلاف مروّت نمیدانستند. جز خدا هیچ کس حق نداشت به آنها اضافه شود آن ها هم جز خدا به کسی اضافه نمیشدند. ظرف و شبه ظرف کانون های قدرت نبودند. در تزاحم بین ماندن و رفتن، زحمت رفتن را به خود هموار می کردند. قول و فعلشان با هم تناقض نداشت. برائتشان سوره برائت بود. هیچ گاه به انسانیّت خود شک نکردند که نیازمند اصل استصحاب باشند. عمل به قَطع را هم واجب میدانستند.
در مقابل این دسته، دسته دیگری است که:
از میان
همه مستحبات، به مستحبات اکل و شرب علاقه وافری داشتند. أطعمه و أشربه را خوب میخواندند
ولی از کتاب جهاد به دلیل مبتلابه نبودن به سادگی میگذشتند. خواب قیلولهشان ترک
نمیشد. البتّه کتاب نکاح را
آن قدر میخواندند تا ملکه راسخهای گردد که لا تزول بسرعةِ! تنحنح
شان ترک نمیشد. به باب تَخَرخُر[2]
علاقه خاصّی داشتند و"کُلُوا و اشرَبُوا" را برجستهترین آیة قرآن
میدانستند و به جای"و لاتسرفوا"، «حتّی تنفجروا»
را صرف میکردند! با آن همه درسی که می
خواندند تازه وقتی از آنها سؤال میشد: که مُطَوّل چه کتابی است؟ میگفتند: مطوّل کتابی است در علم فقه، هر آن کس خواند، شود خوشنویس!
بگذریم،
دستة اوّل رستگار شدند؛ اگرچه مَتاجر را با هم میخواندیم، ولی تجارت آنها موفقیّت
آمیزتر بود.
یاد و خاطر همه شهدای دفاع مقدس
به ویژه شهدای روحانی گرامی باد...
گلسوم مقدّسی، طلبه مقطع کارشناسی، رشته کلام اسلامی