عوامل ایجاد اختلاف در گویشهای مختلف زبان عربی
1. لهجه های مختلف
عربها در گذشته بصورت قبیله ای زندگی می کردند و هر قبیله ای لهجه ای مخصوص به خود را داشت این اختلاف لهجه ها صورتهای مختلفی داشت که:
الف) گاهی اختلاف در کلمات بوده مثلا ًقبیله ای به گندمالقمحو قبیله ی دیگر به آنالبر می گفتند.
ب) گاهی اختلاف در استعمال یک کلمه وجود داشت مثلا ماده یالوثبرا اهل حجاز به معنایظفراستعمال میکردند و اهل یمن در معنی ضد آن استعمال میکردند،وثببه معنایاقعدمیباشد.
ت) گاهی اختلاف لهجه ها در حرکات است. مثلاً قریش صرف مضارعه را فتحه میدهند و بنی اسد آن را مکسور می خوانند و همچنین اختلافات زیادی بین لهجه های گوناگون در زبان عربی مشاهده می شود که گاهی این اختلافات بین قبائل بسیار شدید است مانند اختلاف بین قبائل عدنانیه در حجاز و قحطانیه در یمن که در مفردات و ترکیبات با هم اختلاف زیادی دارند بطوری که ابو عمروبن علاء گفته است:«لیس حمیر و أقاصی الیمن بلساننا و لا عربیتهم بعربیتنا». یعنی زبان عربی حمیر و زبان نواحی یمن زبان عربی ما نمی باشند و از هم جدایند.
2. یکی دیگر از سبب پیدایش علم نحو یکی از ویژگیهای زبان عربی است
و آن ویژگی این است کهدرک معانی و مطالب در زبان عربی به اعراب کلمات بستگی داردیعنی فتحه ای را کسره یا ضمه و بالعکس بخوانیم معنی کلمه به کلی دگرگون میشود.
3. علاقه شدید بزرگان اسلام و ملوکان به تلاوت قرآن و قرائت آن.
در این میان ملوکان و بزرگان با توجه به اینکه قرائتهای مختلف در قرآن صورت گرفته بود دنبال قرائت صحیح از قرآن بودند و به دلیل تاکید تعاملی زبانهای مسلمانان غیر عرب مانند فارسی و عربی در یکدیگر در اثر گذشت زمان و گسترش اسلام و حفظ قرآن از انحراف علوم عربی مانند صرف و نحو ساعی بودند و به صورت مدون و مکتوب نبودند بلکه ضوابطی داشتند ولی فقط در قلبشان که بصورت لحاظ شده در استعمال آنان ظاهر شده بود.
سپس بعد از ظهور اسلام و نزول قرآن کتاب خدا ، به زبان عربی و لزوم حفظ آن از خطا و اشتباه نیاز به تدوین این قواعد مضبوطه به وجود آمد تا بوسیله ی رعایت آن این منبع اصلی و بزرگ دینی از خطا مصون بماند . به این دلیل بود که رسول خدا(ص) اهتمام می ورزیدند به قرائت آن بصورت صحیح و دور از خطا و همین طور امیر المومنین(ع) و اصحاب ایشان بر این روال بودند. و بعد از توسعه ی اسلام و اشاعه ی آن در اقطار مختلف و بین اقوام غیر عرب زبان عربی به زبان اصلی در تعلیم معارف اسلامی و تعلم آن تبدیل شد و تکلم به عربی متداول شد. در بین مسلمانان به گونه ای که تأثیر گذاشت زبان عربی در زبان آنها و زبان آنها نیز در زبان عربی تاثیر گذاشت و لذا نیاز بود که زبان عربی به اصل خود باقی بماند و تحریفی در آن صورت نگیرد.
لذا امیرالمومنین(ع) اساس پایه های اساسی علم نحو را تأسیس و به ابوالاسود دوئلی یاد دادند که از این قرار بود:الکلمهُ کلُّهُ فَعلٌ و حرفٌ و اسمٌ : الاسمُ ما أُنبِأَ عَن المُسَمَّی وَ الفِعلُ ما أُنبِأَ به وَ الحَرفُ ما أَفادَ المَعنی و أعلَم أنَّ الأسماءَ ثلاثةٌ: ظاهرٌ و مضمر و اسم ولا مضمر و انما الناس یتافضل الناس فیما لیس بظاهر و لا مضمر و الرفع للفاعل و انصب للمفعمول و الجر المجرور.
سپس حضرت به موارد قبلی قواعد استفهام و نهاد و حروف مشبة بالفعل را اضافه نمودند و ابوالاسود این موارد را پی گرفت و این قواعد را بسط داده و به صورت مدون درآورده و علم نحو در قرن اول اسلامی متولد شد و شاگردان ابوالاسود و سلسله های بعد از آنها این علم را ارتقاء دادند و وسعت بخشیده و متکامل کردند.
چون ابو الاسود بصری بود علم نحو در بصره آغاز شد و حول مسائل آن نشأت گرفته و تدوین شد و سپس این مسائل در کوفه مطرح شد و سپس در شهرهای دیگر.
منابع:
1- تاریخ ادبیات زبان عربی/حنا الفاخوری
2- تاریخ ادبیات عرب ج1/رژی بلاشر
3- تاریخ ادبیات عرب /احمد ترجانی زاده
4- بدائه النحو/ صفایی بوشهری
- ۹۲/۰۹/۳۰